وقتی به یوسف گفتند تورادوست داریم فرمود دوست داشتن شما به چه کا رمن می آید پدرم مرا دوست داشت خود به درد هجران مبتلا گشت ومن داخل چاه افتادم زلیخا مرادوست داشت خود شهره ی شهر شد ومن به زندان افتادم پس فقط خدارادوست بدارید تا نه بلا ببینید ونه دردسر بیافرینید
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 15389
کل یادداشتها ها : 67
چند نفر میآمدند و یک سوال ثابت را از حاج آقا میپرسیدند ولی پاسخ هر کدام فرق میکرد. جالب هم اینکه همه آنها راضی بودند و میگفتند همانی شد که حاج آقا فرمود. یعنی با یک دید و نگرش خاصی پاسخها را میدادند. کسی برایم تعریف میکرد که یک سوال را به اسامی مختلف حتی با نام خانمها از حاج آقا پرسیده بود؛ حالا یا برای اینکه خیالش راحت شود یا میخواست حاج آقا را امتحان کند. یکبار که به صورت حضوری همان سوال را از استاد پرسید پاسخ دادند که جواب را چند بار بگویم مگر پاسخت را نداده ام!؟ این در حالی بود که حاج آقا او را نمیشناخت.